۴ مرداد ۱۳۸۷

سیاست گریزی در ادبیات روزمره

دریافته هایی از جامعه

سیاست گریزی

در ادبیات روزمره

-------------------------

این نوشته چندی پیش در تحلیل مقوله ای اجتماعی - روانی در میان توده ها یعنی "سیاست گریزی در ادبیات روزمره" نگاشته شد ولی چون فرصتی برای ادامه پرداختن به این مسئله پیدا نشد، کماکمان بصورت یک طرح خام ناپخته و تاحدودی ناقص باقی ماند. بجای تلاش برای تعمیق و تدقیق دیدگاهم ترجیح دادم آن را اینجا به مثابه همان "طرح" منتشر کنم. بی شک رفقای پرتلاش و علاقمند می توانند با دید انتقادی به این نوشته و بسط مفاهیم آن در قالب علم مارکسیسم به نتایج مثبتی برسند که این خود به سود کل جنبش کمونیستی و انقلابی ما خواهد بود.

با تشکر

گورکن

-------------------------

چرا در ایران با این رکود سیاسی روبروییم؟ چرا مردم ایران ترجیح می دهند به هر صورت ممکن خود را از هرگونه بحث سیاسی و هر گونه جو سیاسی بلافاصله برهانند. چرا مادام در حالیکه با مردم ارتباط برقرار می کنیم به کمترین وجه ممکن با کسانی برخورد می کنیم که اهل سیاستند؟ که به دنبال تحلیلی از شرایط سیاسی اجتماعی کشور خود یا سایر نقاط جهان هستند؟ به عنوان مثال چرا در دانشگاهها، فعال سیاسی حتی بالقوه(چه رسد به بالفعل) در حکم کیمیاست؟ چرا مردم، حتی زحمتکش ترین و بی چیزترین سعی می کنند فاصله ای ایمنی را از سیاست و حوزه های نقد سیاسی مراعات کنند. مگر در کتاب ها نخواندیم که پرولتاریا جز زنجیرهایش چیزی برای از دست دادن ندارد. پس این دوری گزینی از سیاست چه مفهوم منطقی و علمی می تواند داشته باشد.

چرا در ایران با یک توده سیاست گریز طرف هستیم. علل و ریشه های این سیاست گریزی کدام است و آیا اصلا می توان راهی متصور شد که طی آن جو موجود برگردد و برای این واژگون سازی به چه اهرم هایی نیاز است و چه خط مشی عملی را باید پی گرفت.

همانطور که گفته شد ایران و جامعه ایرانی دارای ساختار فرهنگی مشخصی است که امروزه سیاست گریزی و جدایی زندگی از سیاست و تفکر به سیاست تبدیل به جزء لاینفک آن شده است. بی شک موشکافی ساختار و کارکرد این پدیده در حیات اجتماعی جامعه ایرانی بسیار لازم و ضروری است و می توان با تحلیلهای صحیح و بی نقص به سئوالاتی پاسخ داد که خود مبنای جهت گیریهای عملی بوده و در عین حال به مثابه پرده بر افتی از بسیاری از جوانب و زوایای مخفی راهکارهای عملی انقلاب اجتماعی تلقی گردد. در این مجال هدف این نیست که باصطلاح مو را از ماست بیرون بکشیم که این کار خود نیازمند کاری سیستماتیک تر و با برنامه تر است. در اینجا سعی می شود به برداشتهایی از این سیاست گریزی در میان مردم، عادی یا غیر عادی بودن آن، جایگاه اجتماعی این پدیده بر پایه اسلوب دیالتیکی ماتریالیستی، مظاهر سیاست گریزی و تا حدودی ریشه یابی آن پرداخته شود.

از این جا شروع می کنیم که سیاست گریزی در چه اشکالی متظاهر گشته و چه گستره ای از جامعه را به خود آلوده می کند، تا کجاها پیش می رود و بر چه مکانیسم های اجتماعی تاثیر مستقیم و غیر مستقیم می گذارد. برای وارد شدن به این مقوله بهتر است به ادبیات روزمره مردم اشاره کرد، ادبیاتی که در شرایط مشخص امروز ما در میان توده های مردم رواج دارد و دهان به دهان رشد و گسترش می یابد، صیقل می یابد، در قالب فرهنگی و زبانی جای می گیرد، ماندگار می شود و یا می پوسد و فراموش می شود و لایه های پنهان زبان و فرهنگ را پر می کند. ادبیات روزمره شامل ماتریالیسم تاریخی می گردد. بدین معنی که در قالبهای نظامهای تولیدی گذران رشد کرده و در هر دوره بالجبار همگام با شرایط تولیدی آن نظام تاریخی متحول شده است. ادبیات روزمره در دوران باستان و بالمره در دوران حملات اعراب و به همین ترتیب تا به امروز مدام در حال تغییر و بازتکوین بوده است. ادبیات روزمره ناشی از شرایط عینی تولیدی حاکم بر جامعه و روابط اجتماعی منطبق بر این شرایط تولیدی است. اما این بدین معنی نیست که ادبیات مردمی و روزمره چیزی را با خود از نظامهای قبلی نمی آورد و یا حتی نظامهای بعدی بر ادبیات امروز ما بی تاثیرند! می توان گفت که هر چند ادبیات روزمره در کلیت خود یک پدیده تاریخی است ولی در شرایط خاص مرزهای تاریخی انتزاعی را در هم می شکند و حتی در شرایط محدود و مشخصی بر فراز تاریخ به پرواز در می آید.(*)

همواره اشکال بسیاری از ساختارهای ادبی و حتی ادبی روزمره از نظام های گذشته برای نظامهای نوین به ارث می رسد(یا وارد می شود – به پاورقی رجوع کنید) و حتی با همان جایگاه مفهومی قبلی(با شدت و ضعف کم یا زیادتر) مورد کاربست اجتماعی قرار می گیرد. با این تفاسیر می توان گفت که ادبیات روزمره به مثابه قسمی از فرهنگ یا حتی شاخص ترین قسمت از فرهنگ اجتماعی دارای استقلالی نسبی از نظام تولیدی موجود و روابط اجتماعی منطبق با آن است. به همین ترتیب می توان به استقلال نسبی آن با مرزهای طبقاتی اشاره کرد. این استقلال بخصوص در دوران رکود جنبش های انقلابی شایان و شاخص است. یعنی اینکه تمام طبقات از بالایی تا پایینی، بدلیل اینکه در یک جامعه که از لحاظ مرزهای طبقانی مغشوش است و بوسیله یک رسانه و یک سیستم تبلیغاتی مورد خطاب می گیرند، در عمده کاربریهای ادبیات روزمره مشترک عمل می کنند. مانند آنکه یک سرمایه دار میلیاردر فارس ممکن است به یک جک شوینیستی همانقدر بخندد که یک کارگر فارس!

البته این مشخص و قابل تشخیص است که این شکل ادبیات روزمره کجا در جهت نفع طبقاتی شخص و کجا در خلاف با آن عمل می کنند اما مخدوش بودن مرزهای طبقاتی، نبودن یک جو و جریان سیاسی که مرزهای طبقاتی را عیان کرده و مبارزه طبقاتی را رشد دهد دلیلی بر آن می شود تا ادبیات روزمره مرز بندی نشود و مخصوصا بین طبقات محروم و بدون نفع در وضع موجود، صیقل یافته و تصفیه نگردد. بنابراین طبقه کارگر به شکل غیر قابل اغماضی از ادبیاتی استفاده می کند که سرمایه داران و کارفرمایان. بدین مفهوم که آگاهی طبقاتی در نازل ترین سطح رفرمیستی و صنفی (تازه اگر بتوان آگاهی طبقاتی را تا این حد بالا فرض کرد!) باقی می ماند و هرگز در سطوح سیاسی و فرهنگی به شکل کیفیتاً ممتازی متبلور نمی شود. ادبیات روزمره نیز بیش از آنکه صحنه و ستیز تضادهای عریان طبقاتی باشد با از صحنه بیرون شدن ساختارهای پرولتری و مبارز توسط جریان حاکم مواجه است. ادبیات روزمره بزرگترین و اصلی ترین قالب بروز سیاست گریزی در میان توده های ایران است زیرا همانطور که گفته شد پرولتاریا جبهه را در این عرصه باخته است و یکه تازی ساختارهای مفهومی و زبانی طبقه حاکم و همچنین دخول ارتجاعی ترین و سیاهترین باورها و فرهنگهای منطبق با منافع طبقاتی سرمایه داران در این عرصه چیزی عادی و غالب است. سیاست گریزی در صحبتهای روزمره، ارتباطات دوستانه، مراودات خانوادگی و کلا برخورد های اجتماعی - در سطوح پایینی - و حتی در اعتصابات، جمع های سیاسی، تشکلات سیاسی و تشکل های دموکراتیک و ... - در سطوح بالاتر سیاسی - قابل یافت است. چون این روابط اعم از بدوی و پیشرفته، هیچکدام قابل تفکیک از محیط اجتماعی بستر خود نیستند و بنابراین هر کدام می تواند تبلور تضادهای طبقاتی، باورهای طبقاتی و تسلط های طبقاتی موجود در سطح جامعه باشد.

ادبیات روزمره نیز در همه این فضاها و اصولا هرجا که انسانهای طبقاتی هستند حضور دارد و از آنجا که انسان ها طبقاتی هستند و در یک محیط اجتماعی جبراً طبقاتی زندگی می کنند ادبیات روزمره نیز نمی تواند طبقاتی نباشد و جدالها و تسلط طبقاتی موجود در جامعه را در خود بازتاب نکند. ساختارهای ادبیات روزمره نمی تواند شاهد عمل تسلط طبقاتی و عکس العمل هایی چون مقابله و عقب نشینی، شهامت و ترس، روحیه یابی و خود را باختن، استقامت و بریدن، پیگیری و خستگی، .... نباشد. همه این عکس العملها در قالب ادبیات روزمره در ارتباطی دیالکتیکی با بستر مبارزه طبقاتی در جامعه و کشمکش ها از سوی جبهه های متخاصم است و در هر دوره از این مبارزات بسته به پیش روی ها و پیروزی های طرفین حالات مختلفی بخود می گیرد. در دوران پیروزی و بالاگرفتن شور انقلابی ادبیات روزمره به شدت سیاسی و به شدت انقلابی است. در دوران شکست و هزیمت نیز همه فلاکتها و سیاهی ها در این ادبیات انعکاس می یابد. روزگار سکوت و عقب نشینی طولانی مدت نیز تاثیر عمیقی بر ادبیات روزمره می گذارد زیرا انسانهایی که سازنده این ادبیات هستند در شرایط اجتماعی ای قرار دارند که با توجه به توازن قوای موجود ناچارا ادبیات روزمره ای با این ماهیت را می سازند.

نگاهی به ادبیات روزمره امروز ما نشان از تسلط پدیده ای به نام سیاست گریزی دارد. یعنی سیاست گریزی به مثابه وجه قالبی در ادبیات روزمره ما متبلور می شود. در کلام روزانه، در مطالعه، در انتخاب دوست، در اشتغال اوقات کار یا اوقات فراغت، همه و همه نشان از بی میلی و حتی فرار از مقوله سیاست دارد. سیاست از هر نوع آن به وسیله مردم مورد تمسخر و استهزا قرار می گیرد. چه می خواهد سیاست حاکم باشد چه سیاست علیه حاکم. در محاورات روزمره در هر شکلی، با تحقیر، استهزا و مزاح سازی از رفتار، حرفها، عملکرد و نتایج ببار آمده سیاسی سردمداران حکومتی از سوی مردم کوچه و بازار روبرو هستیم. رهبر، رئیس جمهور، سخنگوی دولت و آخوندهای قم و بسیجی ها و .... اسباب لطیفه سازی و بذله گویی مردم هستند و حتی گاه این بذله گویی ها به دامن دین و مذهب و قشر مذهبی نیز کشیده می شود. اما در حقیقت پرداختن به سیاست در ادبیات روزمره از غرولند در باب مسائل اقتصادی و از جک سازی ها و بذله گویی هایی بدین منوال قدمی فراتر نمی گذارد. در حقیقت سیاست نزد مردم تنها از دریچه تنگ منافع شخصی و خانوادگی و قومی و آن هم در نازل ترین سطح خود یعنی فقط برای خنده و شوخی، جذاب و قابل قبول است. در صورتی که هرگونه سخن جدی سیاسی(چه برسد به عمل) با پشت پای مردم مواجه می شود. می توان برای روشن شدن بهتر زوایای این قضیه گامی به عقب برداریم و در همین ادبیات روزمره مردم ببینیم که کدامین قسمتها و ارکان حکومت مورد نقد قرار می گیرند و کدامین وارد حیطه بذله پردازی می شوند و از آنها جک ساخته می شود و کدام ها نمی شود. پرداختن به این قضیه نتایج جالبی را عرضه می کند. مردم عمده و می توان گفت تمام بذله گویی های خود را در حول جنبه های نرم نظام حاکم متمرکز می کنند. جنبه هایی مثال "رئیس جمهور ابله"، " سخنرانی های رهبر"، "بسیجی بازی"، "مرده خوری آخوند" و این شوخ طبعی ها هیچ گاه به قضایای سخت رژیم نمی پردازد. هیچ گاه وزارت اطلاعات، سپاه، زندان و زندانیان سیاسی، حراست دانشگاه و کارخانه و ... مبنای شوخی و خنده قرار نمی گیرند. اصلا این جور موارد به اصطلاح توی ذوق شوخی و جو خنده جمع می زنند و رنگ را از رخسار حضار می پرانند. دلیل این امر بی شک این است که این جور موارد ابدا شوخی بردار نیستند و برعکس با آتوریته و وحشتی که در میان توده ها آفریده اند تقریبا خود را از گزند پرداخت های ادبیات روزمره مردم مصون کرده اند. در مورد این مسائل نمی توان شوخی کرد و از این رو که حرف جدی نیز موقوف است پس کلا این قضایا سربسته باقی می مانند.

در حقیقت ابتکار جمهوری اسلامی در تقسیم به دویی کاذب یعنی نشان دادن خود در دو هیبت نرم و سخت، ادبیات روزمره مردم را به هر چه بیشتر به سمت 1- سیاست زدایی جدی و 2- سیاست پذیری فقط برای خنده سوق داده است. جمهوری اسلامی لزومی احساس نمی کند که خود را بیش از حد درگیر مسئله دوم کند زیرا اصولا به موجودیت او و اعتبار او لطمه ای وارد نمی سازد. اعتبار و قدرت و موجودیت جمهوری اسلامی نه در بی آبرو بودن اشخاص حاکم، نه در رکود دکان ارکان ایدئولوژیکی که بدانها تکیه کرده، و نه در بی علاقگی مفرط مردم به پذیرش دین و مذهبی که آن را مبنای قانون و عمل خود می داند که در گروی عامل دیگری است. اعتبار جمهوری اسلامی در گروی قهر مادی ضدانقلابی است که آن را بوسیله ارکان نظامی و سرکوبگر خود مداوما اعمال می دارد. در حقیقت دیگر مشهود است که جمهوری اسلامی دارد به نحوی با مسئله "فساد اخلاقی"، "منکراتی" و به تعبیر دیگر "آزادی های شهروندی" در سطوحی کنار می آید اما در عین حال همیشه تمام توان پلیسی و نظامی خود را برای سرکوب هرگونه حرکتی که کوچکترین تعرض تلقی شود به کار می گیرد و آن را به وحشیانه ترین شکل سرکوب می کند. روند میلیتاریستی کردن جامعه و دست به دست شدن قدرت بروکراتیک از حوزه های قبلی(بازار و حوزه علمیه) به سمت سپاه و نیروهای مسلح و قبضه کامل قدرت در انحصار نیروهای نظامی روند دو رنگه شدن جامعه را تسریع می کند و کاملا جمهوری اسلامی را در موضع قدرتمندتری در زمینه مهار جنبشهای سیاسی و معترض قرار می دهد. البته همه این مانورها و یکه میدان داریهای جمهوری اسلامی و موفقیت در پی گیری این پروژه بی شک به یک امر بسیار مهم خارج از اراده او وابسته است و آن عدم حضور در صحنه و تکاپوی نیروهای پیشاهنگ انقلابی، ناتوانی در پی ریزی یک جریان جدی سیاسی و انقلابی، و بی نتیجگی در پیش برد امر انقلاب و برقراری ارتباط با توده ها در بستری انقلابی و برانداز است. عدم حضور عینی پیشاهنگ انقلابی در صحن جامعه و تعرض به حاکمیت و رهبری و تشکل توده ها باعث شده است که هر آنچه جمهوری اسلامی در کانالیزه کردن ادبیات روزمره در جهت منافع طبقه حاکم و از میان بردن عامل روحی انقلابی در توده ها کرده مستقیما به نتیجه برسد و توده ها نیز در غیاب یک آلترناتیو زنده بر ضد نظام حاکم که از سوی یک جریان مبارز و انقلابی پیش گذاشته شود در نهایت تسلیم این جو ضدسیاسی موجود شده اند.

پیشاهنگان انقلابی می توانند و باید با یافتن تضاد اصلی جامعه و تعیین استراتژی و خط مشی مبارزه، وظیفه خود را به نحوی عملی سازند که با ضربه زدن به ریشه و منشا تولید باورهای ضدانقلابی، ادبیات روزمره اجتماعی را بر اسلوب نوین مرز بندی کنند، مرز بندی طبقاتی آن را مشخصا اعلام کنند و سیاست گریزی را که در بافت جامعه بروز یافته دچار ترک و خدشه کنند. اینها همه وقتی عملی می شود که نیروهای پیشاهنگ انقلابی در عرصه عمل بتوانند ضربات جبران ناپذیر مادی و معنوی به حاکمیت زده، یگانگی آن در سرکوب و وحشیگری و البته ناتوانی آن در مقاومت در برابر نبرد خلق ها را به منصه ظهور برسانند. این مبارزه خود با بازتاب در روابط اجتماعی و ادبیات روزمره به کلی جو سیاسی نوینی را در جامعه فراهم کرده و ابتکار عمل را در این زمینه نیز به دست جبهه انقلابی می دهد.

*) برای روشن شدن مفهوم این جملات باید به رشد ناموزون و ناهمگن نظام های تولیدی اشاره کرد که بصورتهای 1-هم زیستی و حتی ائتلاف و اتحاد نظام های اجتماعی کهنه و نو(مثل فئودالیسم و بورژوازی)، 2- بروز پیشگامان نظام نوین اقتصادی – اجتماعی بصورت یک جنبش در نظام ارتجاعی فعلی(مثل جریان های سیاسی کمونیستی)، 3-ارتباط فرهنگی و ادبی سرزمینی که در آن نظام تولیدی عقب مانده حاکم است با کشورهای پیشرفته تر و غیره بروز می کند.

۴ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام به دوست عزیز
مقاله را یک بار دیگر بازبینی کنید
چون اشتباه مفهومی زیاد دارد
سری به وبلاگ ما بزنید
خوشحال می شویم از نظرات شما استفده ببریم
به امید پیروزی

ناشناس گفت...

با درود به شما رفقا
ای کاش در بحث شرکت می کردید و منظور خودتان را واضح تر درباره اشتباهات و نواقص این مقاله عنوان می کردید. گمان می کنم به این شیوه نتایج مثبت تری از لحاظ تئوریک حاصل می گشت و البته شیوه ای متناسب با آموزشهای مارکسیست لنینیستی بود. با این حال متشکر از همین دقت و دخالتگری شما.

به امید پیروزی کمونیسم

ناشناس گفت...

با درود بر شما دوست عزیز
ما چون مقاله رادر وبلاگ خوندیم،اشتباه زیاد داشت بنابراین مفهوم رو خوب نمی رساند .اما بعداز دانلود کردن و بردن در word به این نتیجه رسیدیم که مشکل از اینترنت است.و منظور اشتباه مفهومی این بوداست. اما در بحث شما حتما شرکت خواهیم کرد.و نظر خواهیم داد.از این اشتباه پوزش می طلبیم
به امید پیروزی

ناشناس گفت...

با تشکر دوباره از شما