۲۶ تیر ۱۳۸۷

کنفرانس گوادلوپ

مقاله انتخابی

کنفرانس گوادلوپ
چرخش حمایت امپریالیست ها از شاه به خمینی

محسن نوربخش

در طول سال ها مبارزه خستگی ناپذیر مردم ایران علیه دیکتاتور های معاصر از رضاشاه و محمد رضاشاه گرفته تا خمینی ، و مبارزه علیه امپریالیسم - حامی واقعی این دیکتاتور ها ، امپریالیست ها در هر مقطعی از جنبش ، از فقدان یک سازمان انقلابی توده ای در رهبری آن خیزش ها و از ضعف و پراکندگی کلی در آن جنبش ها استفاده کرده و با برنامه های حساب شده آن مبارزات را به شکست کشانده و سلطه اهريمنی خود را حفظ و گسترش داده اند. از کودتای 3 اسفند 1299 رضا خان تا تبعید او به خارج از کشور در روز 25 شهريور 1320 و به سلطنت رساندن فرزند وی در فردای آن روز یعنی در 26 شهريور 1320 ، و از کودتای 28 مرداد 1332 برای بر قراری مجدد سلطنت محمد رضاشاه و به زیر کشیدن مصدق از قدرت گرفته ، تا پرو بال دادن به خمينی و انداختن عکس اين جنايتکار بر ماه و ایجاد محیط مناسب برای بازگشت او در روز 12 بهمن 1357 ، خلاصه هیچ روزی نبوده که آنها با دسیسه ، توطئه و با توافق های پلید و محرمانه بین خود و نیروهای غیر مردمی در جهت تحکيم سلطه خود نکوشند.

این واقعیت را ما در جريان خيزش انقلابی و مبارزات توده ها در سال های 1356 ، 1357 هم شاهد بوديم و ديديم که چگونه وقتی که توده های مردم به خیابان ها آمدند و در تظاهرات ها و راه پیمایی های وسیع میلیونی ، با مشت های گره کرده و فریاد های خشم آلود خود تن ارتجاع را به لرزه در آوردند ، امپریالیست ها به تکاپو افتاده و در جهت حفظ نظام سرمایه داری حاکم بر کشور و جلوگیری از سرنگونی طبقه بورژوازی وابسته ، با جا به جائی مهره ها ، بهترین آلترناتیو خود را برای "مهار" زدن بر انقلاب و سرکوب قطعی آن به صحنه فرستادند.

در همین رابطه ، امپریالیست ها در جابجائی قدرت از شاه به خمینی در کنفرانسی که در جزیره ای به نام گوادلوپ از جزایر کارائیب واقع در غرب اقیانوس اطلس در روزهای 14 تا 16 دی ماه 1357 (برابر با 4 تا 6 ژانویه 1979) به وقوع پیوست ، به توافق رسمی رسیدند و سرنوشت سیاه حد اقل 30 سال آینده مردم کشور ما را رقم زدند. در این کنفرانس که به میزبانی والری ژیسکار دستین رئیس جمهور وقت فرانسه و شرکت جیمز کالاهان نخست وزیر انگلستان ، جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا و هلمت اشمیت صدر اعظم آلمان صورت گرفته بود ، امپریالیست ها به این توافق رسیدند که با توجه به شرایط "نامطلوب" اجتماعی در ایران ، از شاه خواسته شود که با ترک کشور راه را برای ورود خمینی و قدرت رسیدن دارو دسته اش هموار سازد. در واقع این چرخش حمایت امپریالیست ها از شاه به خمینی ، بعد از ماه ها مذاکرات مخفیانه که در ایران و سایر کشور های دنیا بین نمایندگان مختلف امپریالیست ها با دارو دسته خمینی صورت گرفته بود ، در این کنفرانس شکل قطعی به خود گرفت.

اگر چه در اوایل شروع تظاهرات ها و بروز نارضایتی های مردم از رژیم شاه دولت آمريکا خواهان حمایت بی قید و شرط از شاه بوده و حتی کسانی چون ضد کمونيست معروف زبیگنو برژینسکی که در کابینه کارتر به عنوان مشاور امنیت ملی کار میکرد ،جهت حمايت از شاه از ضرورت کودتای نظامی و سرکوب توده های مردم دم می زدند ، اما اوج گيری مبارزات توده ها دولت آمريکا و از جمله کارتر را مجبور ساخت با ماموریت دادن به جرج بال معاون سابق و بازنشسته وزارت امور خارجه که در کابینه لیندون جانسون با مسایل و مشکلات جنگ آمریکا در ویتنام آشنا و به یک "سیاستمدار با تجربه" تبدیل شده بود ، با سفر به ايران با تحلیل از شرایط جامعه ایران ، خط سیاسی ای که آمریکا و دولت کارتر باید دنبال مینمود را تعیین کند. جرج بال هم به دنبال سفر وارنر مایکل بلومینتال وزیر خزانه داری ، رابرت بووی از کارمندان ارشد سازمان جاسوسی سیا و رابرت برد سناتور دموکرات و رهبر اکثریت سنای آمریکا به ایران سفر کرد و از میان پنج نیروی موجود آن زمان ، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران ، سازمان مجاهدین خلق ایران ، حزب توده ، جبهه ملی و دارو دسته مذهبی خمینی ، بر روی این آخری یعنی خمینی به عنوان بهترین انتخاب برای جا به جایی قدرت ، انگشت گذاشت. با اين تحليل که وی و دارو دسته اش در صورت رسيدن به قدرت ، نظام سرمايه داری موجود را حفظ کرده و سدی در جلوی رشد "کمونیسم" آن دوره اتحاد جماهیر شوروی و لئونید برژنف رهبر حزب کمونیست شوروی خواهند بود.

در تحلیل جرج بال برای نزدیکی امپریالیست ها با یکی از نیروهای موجود در جامعه که در حال مبارزه با شاه بودند ، جایگاه سازمان چریکهای فدایی خلق ایران با بینش "مارکسیست – لنینیستی" و مواضع ضد امپرياليستی اش در رابطه با "غرب" کاملا روشن بود. سازمان مجاهدین خلق ایران هم با سابقه اعدام چند تن از مستشاران نظامی آمریکایی و حزب توده ، که اگر چه قدرتی نداشت اما به دليل وابستگی آشکارش به شوروی هنوز در آن زمان مطرح میبود ، هر یک به کنار گذاشته شدند. اما در انتخاب بین جبهه ملی و روحانیت ، جرج بال چنین تحلیل کرده بود که جبهه ملی با ائتلاف با شاه و با سابقه شکست تاریخی اش اعتبار چندانی در نزد مردم ندارد ، در حالی که روحانیت با داشتن مساجد و لشکری از آخوند ها میتواند در جهت حفظ و کنترل اوضاع تاثیر عمیق تری بر توده های مردم داشته باشد.

با سلب پشتیبانی از شاه و حمایت از دارو دسته خمینی ، حالا دیگر برژینسکی با سایروس ونس وزیر امور خارجه آمریکا هم نظر شده بود. از طرف دیگر حمایت آمریکا از دارو دسته خمینی در راستای نظریه سیاسی برژینسکی به نام "کمربند بحران" هم قرار میگرفت. در این نظریه ، آمریکا با برقراری روابط نظامی با سه کشور اسلامی عربستان ، مصر ، پاکستان و همچنين ترکيه و با حمایت نظامی از کشور های غنا ، سومالی و عمان و نیز نگهداری از پایگاههای ارتشی خود در اقیانوس هند و کشورهای مختلف دیگر ، در صدد پدید آوردن جبهه ای اسلامی بر ضد شوروی از شمال شرقی آفریقا تا آسیای مرکزی و منطقه خاور میانه بود تا امکان صدور شورش های اسلامی به کشورهای مسلمان نشین اتحاد جماهیر شوروی فراهم گردد!

از اطرافیان خمینی ، اگر چه بین ابراهیم یزدی به عنوان یک شهروند آمریکائی، از یک طرف با هنری پرشت، عالیترین مقام مسئول میز ایران در وزارت خارجه آمریکا و از طرف دیگر با ریچارد کاتم، مامور سازمان جاسوسی سیا دوستی دیرینه ای وجود داشت ولی سایر نمایندگان امپریالیست ها از جمله آنتونی پارسونز سفیر انگلستان در ایران ، مایکل پونیاتوسکی وزیر امور ملی کشور فرانسه و نماینده ژیسکار دستین ، لوول بروس لینجن کاردار سفارت آمریکا ، رمزی کلارک دادستان سابق کشور آمریکا ، هال ساندرز معاون وزیر خارجه در امور خاور نزدیک ، والتر کاتلر کنسول سابق آمریکا در تبریز و دیگران توانسته بودند با کسانی همچون مهدی بازرگان ، محمد حسین بهشتی ، مرتضی مطهری ، محمود طالقانی ، عبداکريم موسوی اردبيلی ، یدالله سحابی ، عباس امیر انتظام ، صادق قطب زاده ، مصطفی چمران ، صادق طباطبائی ، شهریار روحانی ، ابوالحسن بنی صدر و بسیاری دیگر تماس برقرار کنند (*) و قول و قرار ها و شرایط رضایت و حمایت خود را از رژیم آینده خمینی به وی منعکس سازند.

چندین ماه پیش از تشکیل کنفرانس گوادلوپ ، با اوج گیری مبارزات گسترده مردم علیه رژیم پهلوی، شاه به مانور جا به جائی مهره های داخلی پرداخت. وی ابتدا در روز 5 شهریور 1357 (27 اوت 1978) جمشید آموزگار را از نخست وزیری عزل و جعفر شریف امامی - رئیس مجلس سنا را به پست نخست وزیری انتصاب کرد. به دنبال سقوط دولت شریف امامی در تاریخ 14 آبان 1357 (5 نوامبر 1978) ، دولت نظامی ارتشبد غلامرضا ازهاری به قدرت رسید. ازهاری در آخرین روز کنفرانس گوادلوپ ، یعنی در روز 16 دی ماه 1357 (6 ژانویه 1979) با استعفای خود راه را برای انتخاب شاهپور بختیار به عنوان آخرین حربه شاه باز نمود. سرانجام شاه منفور در 26 دی 1357 (16 ژانویه 1979) به دستور اربابان امپریالیستی که رهنمودشان از طریق ویلیام سالیوان سفیر آمریکا در ایران و ژنرال رابرت هویزر معاون نیروهای ناتو به او ابلاغ شده بود مجبور به ترک ایران شد و به همراه اعضای خانواده خود به عنوان میهمان انور سادات رئیس جمهور مصر به شهر آسوان آن کشور پرواز نمود.

با خروج شاه و در ادامه حفظ منافع امپریالیستها و سرمایه داران وابسته در ایران، صحنه برای ورود خمینی به ایران آماده شد. سردمداران رژیم آینده با "مقدس" اعلام کردن مالکیت خصوصی در اسلام و "پاک بودن" سرمایه البته بعد از دادن "سهم امام!" ، خیال امپریالیست ها را از چگونگی نظام اقتصادی در حکومت قریب الوقوع اسلامی راحت کرده بودند و با قول تداوم صدور نفت ، نگرانی و تشویش آن ها را از ایجاد خلل در بازار های جهانی آرامش بخشیدند. و مهمتر از همه اینکه با قول اسلامی قلمداد کردن ارتش امپرياليستی، این اصلی ترين عامل سلطه امپرياليسم را از گزنه انقلاب مصون نگه داشتند. اين همه در شرايطی بود که امپریالیست ها در مذاکرات خود با نمایندگان خمینی به بیشتر "ضد کمونیست" بودن خمینی در مقایسه با شاه ایمان آورده بودند.

خمینی که به همراه دارو دسته اش از عراق به فرانسه رفته بود از 13 مهر تا 12 بهمن 1357 (4 اکتبر 1978 تا 1 فوریه 1979) در دهکده‌ای به نام "نوفل ‌لوشاتو" در جنوب پاريس اقامت گزید. در مدت این چهار ماه ، امپریالیست ها توانستند به کمک بنگاه های خبر پراکنی "بی بی سی" ، "لوموند" ، "فیگارو" ، "اشپیگل" ، "ا بی سی" ، "سی بی اس" و "ان بی سی" از خمینی یک "امام" بسازند و او را به رهبری جنبش برسانند تا ورود او به ایران بعد از 14 سال تبعید به یک "حادثه تاریخی" مبدل شود! دو هفته پس از خروج شاه از ایران ، بعد از آن که امپریالیست ها سران ارتش را به "بیعت" با خمینی متقاعد ساخته بودند با نشان دادن چراغ سبز ، خمینی در روز 12 بهمن 1357 (1 فوریه 1979) با هواپیمای اختصاصی شرکت "ایرفرانس" به ایران وارد و به مدرسه علوی رفت. چهار روز بعد هم یعنی در روز 16 بهمن 1357 (5 فوریه 1979) وی مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر دولت موقت "انقلاب" تعیین نمود. بازرگان هم در راستای خواباندن شور انقلابی توده ها ، وقتی مردم فریاد میزدند "بعد از شاه ، نوبت آمریکاست!" اعلام داشت که "انقلاب" تمام شده! و از بازاریان "شریف" تقاضا نمود که هر چه زودتر کرکره های مغازه های خود را بالا کشیده و بساط اقتصاد (سرمایه داری) جامعه را به راه بیندازند!

تا اینجا همه چیز بر طبق برنامه های از پیش ریخته شده امپریالیست ها و دارو دسته خمینی پیش رفته بود. اما چند حادثه خارج از "سناریوی از پیش نوشته شده" به وقوع پیوستند. اول این که به ابتکار توده ها در روز 21 بهمن 1357 (10 فوریه 1979) پادگان ها و شهربانی ها مورد هجوم مردم قرار گرفتند و علیرغم گلایه خمینی از مردم که "من دستور جهاد نداده ام!" ، آن ها خود را مسلح کردند. اما چون سازمان چریکهای فدایی خلق ایران ، تنها ارگانی که میتوانست با رهبری انقلابی خود و با بسط مبارزه ضد امپرياليستی به قطع سلطه امپریالیسم در ایران نایل آید ، با نفوذ فرصت طلبان خائن در رهبری آن به کج راه رفته بود ، این فرصت بی نظیر تاریخی از بین رفت و دولت بازرگان موفق شد که توده های مسلح مردم را خلع سلاح کرده و قیام شکوهمند بهمن را به شکست برساند.

حادثه دوم ، حدود 9 ماه بعد ، پس از ورود شاه به آمریکا اتفاق افتادند. در روز 30 مهر 1358 (22 اکتبر 1979) شاه به عنوان یک "بیمار" برای معالجه سرطان خون وارد نیویورک شد. این مسئله به خودی خود در آن زمان اعتراضی را بر نیانگيخت. ده روز بعد یعنی در تاریخ 10 آبان 1358 (1 نوامبر 1979) برژینسکی مشاور امنیتی کارتر به الجزایر پرواز کرد و در آن جا با بازرگان ، یزدی و چمران ملاقات نمود. 3 روز بعد ، عده ای از رقبای سیاسی بازرگان و از جمله محمد موسوی خوئینی ها از این دو واقعه استفاده کرده و با تایید خمینی و دیگر دست اندرکاران رژیم جمهوری اسلامی در جهت خاموش کردن مبارزات دموکراتیک و ضد امپریالیستی مردم ایران ، در روز 13 آبان 1358 (برابر با 4 نوامبر 1979) طرح اشغال سفارت آمريکا را به اجرا گذاشتند که منجر به گروگان گیری کارمندان سفارت برای مدت 444 روز شد.

بعد ها هم بسته به میل سیاسی شان اسناد و مدارکی از داخل سفارت آمریکا علیه رقبای سیاسی خود رو کردند. در همان روز های اول تسخیر سفارت هم بازرگان و اعضای کابینه اش به عنوان "اعتراض" از حکومت استعفا نمودند.

حدود 6 ماه بعد ، جیمی کارتر در جهت رهائی گروگان ها در 5 اردیبهشت 1359 (25 آوریل 1980) با فرستادن نیروهای کماندو آمریکائی به بیابان های طبس ، اقدام به یک یورش غافل گیر کننده شبانه کرد که به ادعای گزارشات رسمی به دليل وقوع طوفان شن، برخوردی بين هلیکوپتر های آمريکائی با هواپیما های نظامی خودشان رخ داد که منجر به سوختن هشت تن از سربازان آمریکائی و ناتمام گذاشته شدن ماموریت رهائی گروگان ها شد.

حالا از آن وقایع نزدیک به 28 سال میگذرد. در طی این مدت رژیم جمهوری اسلامی در خدمت به حفظ منافع اربابان امپریالیستیش از فرانسه ، آلمان ، ایتالیا ، انگلستان ، آمریکا و ژاپن گرفته تا روسیه و چین از هیچ خوش خدمتی ای کوتاهی نکرده است. به طور کلی جمهوری اسلامی در خدمت به امپریالیست ها از بدو پیدایش تا کنون با اعطای قرارداد های استخراج نفت و گاز و سایر منابع زیرزمینی کشور به آن ها ، با اجرای تاکیدات "صندوق بین المللی پول" و "بانک جهانی" در جهت خصوصی سازی کارخانجات و وضع قوانین یکطرفه در حمایت از بورژوازی وابسته به سرمایه داری جهانی و باز گذاشتن دست آن ها در هرچه بیشتر کشیدن شیره جان کارگران و زحمتکشان ، با کشتار خلق های ایران ، با شکنجه و اعدام بهترین زنان و مردان آزادیخواه و کمونیست ، و با خفه کردن هر صدای اعتراض آمیزی در جامعه بر سر قول و قرار های خود با امپریالیست ها باقی مانده است و در نتیجه از حمایت آن ها برخوردار است. این را هم باید اضافه کرد که آمریکا ، همواره همچون بسیاری از مناطق ديگر جهان ، خواهان بردن سهم هر چه بيشتری از حاصل غارت ايران می باشد که خود این مسئله باعث تنش بین امپریالیست ها شده است. فشار آمریکا بر جمهوری اسلامی بر سر مسئله "انرژی اتمی" هم تنها از این منظر مفهوم پیدا میکند.

اما درس تاریخی ای که از کنفرانس گوادلوپ گرفته میشود این است که اولا همه رجز خوانی ها و تبليغات ضد امپرياليستی و ضد آمریکائی سردمداران جمهوری اسلامی دروغی بيش نيست و ثانيا رهائی واقعی خلق های ایران از زیر سلطه شوم ارتجاع و امپریالیسم ، نه در پشت میز ها و با زد و بند ها و توافقات محرمانه بلکه با قطع واقعی سلطه امپریالیسم در ایران حاصل می شود . امری که در شرايط کنونی با از ریشه بر کنده شدن رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی و نابودی روابط اقتصادی سرمایه داری وابسته که بر پایه استثمار انسان از انسان استوار شده است عملی می گردد و انجام این امر تنها و تنها در بستر یک مبارزه مسلحانه توده ای و طولانی مدت با رهبری طبقه کارگر و شرکت سایر اقشار زحمتکش جامعه همچون دانشجویان ، نویسنده گان روشنفکر ، معلمان ، پرستاران ، و... امکان پذیر خواهد شد.

23 خرداد 1387 - 12 ژوئن 2008

(*) دکتر یزدی ، انقلاب اسلامی و نشست گوادلوپ

http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2&news-id=44383&nid=a2007

۲ نظر:

ناشناس گفت...

با درود به شما عزیز
راه اندازی وبلاگ را به شما رفیق عزیز تبریک میگویم و امیدوارم که همواره در پیشبرد کارهایتان موفق و پیروز باشید.
وبلاگ پربارتان هم از جانب من لنیک داده شد.

شباهنگ

Unknown گفت...

 . آیت‌الله منتظری پدر انقلاب مقدّس  اسلامی فرمودند:
استقلال یعنی زیر یوغ خارجی نباشیم و آزادی یعنی مردم در اظهار عقیده و بیان آزاد باشند. نه این‌که به محض ابراز نظر مخالفی، کار به زندان و حبس
چقدر ناراحت کننده است که اشخاصی‌که سی‌سال پیش فریاد می‌زدند استقلال،آزادی، جمهوری اسلامی  همان اشخاصی‌هستند که استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی را از بین بردند. انشا‌الله خداوند به اینها میفهماند که معانی این  شعارها که دوباره این روزها میشنویم چی‌هست. همین شعار‌هایی‌که انقلاب عزیز اسلامی ما را سی‌ساله پیش به دنیا آورد.