۷ مرداد ۱۳۸۷

راهی که ما پیمودیم!

مقاله انتخابی

راهی که ما پیمودیم!

شباهنگ راد

با خیزش‏های اجتماعی سال‏های ۵۶ و ۵۷، در ِ زندان‏های مخوف رژیم شاهنشاهی گشوده شد و هزاران تن از سیاسیون ایران، به آغوش جامعه، باز گشتند. جدا از این‏که زندان در دل خود چه گرایشات سیاسی و طیف‏های متفاوتی را جای داده بود، که بدون شک بحث مجزایی را می‏طلبد؛ امّا آنچه را که موضوع فوق قصد پرداختن بدان را دارد، بررسی، نقش و جایگاه مدافعین تئوری مبارزه مسلحانه در قبال جنبش‏های وسیع توده‏ای در سال ۵۷ می‏باشد. مرور و بررسی گذشته‏ایی که می‏تواند ما را در جهت رفع اشکالات‏مان یاری رساند و از تکرار آن‏ها باز دارد. طبعاً نقد می‏بایست در خدمت به چنین هدفی قرار گیرد و باید آگاه بود که بدون باز شناسی و مرور مارکسیستی به آنچه تا کنون گفتیم و انجام دادیم، نمی‏توانیم از پویائی، بالندگی و پیشرفت سخنی بمیان آوریم.

حقیقتاً که جنبش کمونیستی ایران و علی‏الخصوص نیروهای مدافع‏ی مبارزه مسلحانه با مفوله‏هایی همچون بازنگری و مرور به گذشته‏ی خویش بیگانه می‏باشند و بطور عملی دارند در مسیری گام می‏نهند که در خدمت به بسیج و سازماندهی اعتراضی توده‏ها از زیر یوغ رژیم سراپا خشن و مسلح نمی‏باشد؛ چرا که فاقد آن صراحت کمونیستی‏اند؛ چرا که وارد شدن به چنین پروسه‏ای را کاملاً در تخالف با منفعت‏ گروهی خویش تلقی می‏نمایند و قصد خارج شدن از مدار سیاسی تعیین شده و بی فرجام خود را ندارند. روشن است‏که کنار نهادن عیوب، به شناخت و در رد سیاست‏ها و پراتیک نا صحیحِ تا کنونی‏مان نهفته می‏باشد؛ روشن است‏که نقد می‏بایست از چنین محتوائی برخوردار بوده و هدف، صرفاً و صرفاً تحرک و غنا بخشیدن به مبارزات توده‏ای‏ست؛ روشن است‏که بدون فهمِ همه جانبه و دقیق از مسیر طی شده و بدون توضیح علل نا فرجامی‏ها نمی‏توان از هدفمندی مبارزه حرفی بمیان آورد؛ روشن است‏که بدون تصریح ایده‏های نا صحیح‏مان و بدون تصحیح اعمال‏مان در هر میزان و بُعدی نمی‏توانیم بر کیفیت کار‏های‏مان بی‏افزائیم. این‏جاست که اهمیت نقد بر جسته می‏گردد و به کارمان خواهد آمد و پیش‏ در آمد هر گونه تأثیرگذاری و نقش‏آفرینی‏هاست؛ اینجاست که نقد مارکسیست - لنینیستی ما را ملزم می‏سازد تا در یابیم به چه میزان و تا چه اندازه، دچار لغزش‏های تئوریک – عملی گردیم و در عمل به کدامین سو روانه شدیم.

به‏هر حال آنزمان، مدافعین تئوری مبارزه مسلحانه بهمراه دیگر گرایشات سیاسی، بعد از آزادی از زندان، در مقابل موج عظیمی از جنبش‏های اعتراضی قرار گرفتند که در حقیقت فاقد آن تجربه‏ی لازمه بودند. نیروهای جوان کمونیست بهمراه "پیش کسوتانِ" رها شده از زندان، بر آن بودند تا در چارچوبه‏ی بنیان‏های فکری و آرمان‏های‏شان، فعالیت جدیدی را سازمان دهند. به‏همین دلیل "تجمع ساده"ی بعد از قیام را سازمان دادند و هدف، انطباق تئوری و ارائه‏ی تحلیل از شرایط جدید بود. تحلیلی که قادر گردد مضمون و ماهیت فعالیت‏های آتی آنانرا روشن سازد.

جامعه آنزمان در التهاب و در هرج و سیاسی بسر می‏بُرد و اکثریت قریب به‏اتفاق نیروهای کمونیستی و انقلابی، از موقعیت به‏وجود آمده ذوق‏زده و نا توان از پاسخ‏گوئی به بند و بست‏های امپریالیستی بودند. در بستر چنین موقعیت و شرایطی بود که چریکهای فدائق خلق ایران با انتشار اعلامیه‏ی تحریم انتخابات مجلس خبرگان - در مرداد ۱۳۵۸ -، فعالیت علنی خود را آغاز نمودند و قصدشان بر آن بود تا بار دیگر پرچم تئوری مبارزه مسلحانه را بر افرازند و توده‏ها را حول سیاست‏های انقلابی بسیج نمایند ]اگر چه به‏نادرست هم‏چنان در میان بعضی از افراد این تصورات وجود دارد که همزمان با انتشار "مصاحبه با اشرف دهقانی"(*)، سازمان فعالیت خود آغاز نموده است[.

هدف «چفخا» بر آن بود تا از یک‏سو عمل‏کرد غاصبین سازمان پر افتخار چریکهای فدائی خلق را در اذهان عمومی و نیروهای جوانِ جنبش افشاء و از سوی دیگر ماهیت و جهت حرکت رژیم تازه بقدرت رسیده را روشن سازد. رژیمی که از همان روزهای آغازین کمر به نابودی جنبش‏های حق‏طلبانه‏ی توده‏ای بست و به تبع از آن با تمام قوا به ترمیم و بازسازی هر چه سریع‏تر دم و دستگاه‏های نظام امپریالیستی مشغول بود. بواقع که بر کناری رژیم شاهنشاهی و جایگزینی رژیم جمهوری اسلامی توسط امپریالیست‏ها همه را گیج و مبهوت نموده بود و بخش اعظم نیروهای کمونیستی و بویژه بزرگ‏ترین نیروی کمونیستی آنزمان – یعنی سازمان چریکهای فدائی خلق - بر این باور بودند که "انقلابی" در ایران به‏وقوع پیوسته است و رژیم جمهوری اسلامی محصول انقلاب توده‏هاست.

در بستر چنین فضا و تفکرات موجود در درون جنبش کمونیستی بود که مدافعین تئوری مبارزه مسلحانه وظیفه‏ی خود دانسته تا در حول و حوش رویدادهای موجود و بویژه در قبال اعلام اخراج "اشرف دهقانی" از سازمان، عکس‏العمل سریع نشان داده و همچنین ماهیت واقعی رژیم جمهوری اسلامی را در افکار عمومی روشن سازنند. در چنین مقطع و موقعیتِ غیر معمول و غامضی بود که "مصاحبه با اشرف دهقانی" تدوین و تنظیم گردیده بود که بدون شک نمی‏توانست پاسخگوی همه‏ی مسائل تئوریک – سیاسی و عملی جامعه‏ی در هم ریخته‏ی‏مان باشد. در کنار همه‏ی این‏ها شتاب حوادث بسیار سریع و کیلومترها با توان نا منسجم و نا همگون فاصله داشت و در همین اثناء چماقداران سازمان‏یافته‏ی رژیم هم بیکار نه‏ نشسته و به بهانه‏ی حفظ و پایداری "انقلاب"، به انقلاب و انقلابیون حمله‏ور می‏شدند و هر روزه در این و آنور مرتکب جنایات می‏گردیدند.

حمله به کمونیست‏ها به یگانه شعار مزدوران جدید امپریالیست‏ها تبدیل گردیده بود. از یک‏سو می‏بایست اوضاع جدید را علیرغم بر شماری خطوط کلی آن، بروشنی توضیح می‏داد و سازماندهی متناسب با آنرا پای می‏ریخت و از سوی دیگر در مقابل تعرضات وحشیانه‏ی جانیان تازه بقدرت رسیده، عکس‏العمل مناسب و شایسته نشان می‏داد. طبیعتاً انجام چنین وظایف و امری منوط به ارائه‏ی ارزیابی صحیحِ از جامعه و نیروهای درونی بود. می‏بایست فارغ از فضای حاکم بر جنبش کمونیستی، سمت‏و‏سوی حرکت را روشن و در چارچوبه‏ی خواسته‏های بنیادی توده‏ها به پیش می‏رفت؛ می‏بایست به انسجام درونی و وحدت تئوریک با دقت بیشتری می‏نگریست، صف‏بندی‏های طبقاتی جدید، دوستان و دشمنان انقلاب، شعارها، تاکیتک‏های سازمانی و سازماندهی متناسب با شرایط را روشن و انقلاب را به مسیر واقعی‏اش سوق می‏داد.

آن دوران، دورانی بود که ضد انقلاب در تمامی عرصه‏ها در پیش بود و بموازات آن نیروهای انقلابی و کمونیستی کاملاٌ به موضع‏ی غیر تعرضی و دفاع غیر فعال در غلطیده بودند. بد فهمی و کج فهمی از ماهیت رژیم جمهوری اسلامی و حمایت از سران آن، در میان نیروهای کمونیستی و انقلابی بفور یافت می‏شد و به همان میزانی که رژیم آگاهانه، مشغول بازسازی و سازماندهی درونی خویش علیه‏ی انقلاب و نیروهای انقلابی بود؛ به میزانی تأسف‏بارتر، نیروهای کمونیستی و انقلابی ندانم‏کار، متوهم و بی وظیفه بودند. برنامه و چشم‏انداز تدارک و پاسخ‏گوئی به تعرضات رژیم از دیده‏ی همه و بویژه از جانب نیروهای مدافع‏ی تئوری مبازه مسلحانه، به‏کنار گذاشته شد. «چفخا»ی آنزمان همه‏ی نیرو و تمامی کادرهای خویش را بمیدان علنی مبارزه فرا خواند و پایه‏های سازماندهی خود را در حفظ و حراست از اعلامیه‏ها و آثار سازمانی در مقابل تعرض فالانژها استوار ساخت. در یک کلام می‏توان گفت آنچه را که مرز فیمابین مدعیان تئوری مبارزه مسلحانه با دیگر جریانات را متمایز می‏ساخت، نه پراتیک، تدارک و یا سازماندهی دسته‏های مسلح انقلابی، علیه‏ی ضد انقلاب تازه بقدرت رسیده بل صرفاٌ و صرفاً در حیطه‏ی تئوری و توضیح رویدادهای سیاسی درونِ جامعه بود.

به عبارتی دقیق‏تر سازماندهی نیروهای درونی و عمل چریکهای فدائی خلق آنزمان بر روی تحلیل سیاسی‏شان سوار نبود. آنان متأسفانه در آشفته بازار سیاسی، سازماندهی و عمل خود را با فضای حاکم بر جنبش کمونیستی منطبق نمودند و کاملاً با آرمان‏های تئوریک‏شان فاصله گرفتند. لازم بود تا ‏بدور از بی نظمی‏های موجود و بدور از شتا‏ب‏زدگی‏ها، میدان مبارزه و نوع سازماندهی را، بر مبنای اعتقادات‏شان پای می‏ریختند و روز به روز بر دامنه‏ی آن می‏افزودند. روشن است‏که تحقق چنین امری وابسته به رفع هر گونه تناقضات و نا همگونی‏های درونی می‏باشد؛ وابسته به آن بود تا بر سیاست‏های نا شناخته و کور خط بطلان می‏کشیدیم و قبل از اعلان و انجام هر حرکتی، شالوده‏های یک سازمان منسجم و معین را پای می‏ریختیم؛ سازمانی که در عمل قادر گردد، توده‏های بپاخاسته را بسیج و انرژی بیکران هزاران نیروی جوان کمونیست را به سمت رهائی از زیر یوغ نظام‏های امپریالیستی کانالیزه نماید. در عمل به اثبات رسیده است‏که اعلان سازمان بدون پشتوانه‏ی انسجام تئوریک – سیاسی و عملی نه تنها در خدمت به آزاد سازی نیروها نیست، بلکه بر دامنه‏ی یأس، نا امیدی‏ها و پراکندگی‏ها خواهد افزود. بی دلیل نبود که در در درونِ مدافعین تئوری مبارزه مسلحانه و آن‏هم در زمانی کوتاه، دو جریان و آن‏هم تحت نام‏های «چفخا» و «چفخا (آرخا)» سر در آوردند، که در این میان یکی «چفخا» بازگشائی جبهه‏ای دیگر را با عبور از پیش شرط‏ها توضیح می‏داد و دیگری «چفخا (آرخا)» بر بازگشائی فوری جبهه‏ی شمال و به تبع از آن بر تداوم ‏مبارزه در کردستان و شهر و آن‏هم به‏طور همزمان پای می‏فشرد

بالاخره بعد از بحث‏های تئوریکِ پر تنش و غیر هدفمندِ درونی «که در سه شماره‏ی بر ما چه گذشت منتشره‏ی «چفخا» آمده است»، چریکهای فدائی خلق (ارتش رهائی‏بخش خلق‏های ایران) در ۲ شهریور ۱۳۶۰، مبارزه‏ی مسلحانه را در جنگل‏های شمال ایران آغاز نمودند. این رفقا در شرایطی قهر انقلابی را در سر لوحه‏ی کار مبارزاتی خود قرار دادند که رژیم جمهوری اسلامی در ابعادی گسترده و سازمانیافته، تعرض وحشیانه‏ی خود را به جنبش‏های انقلابی و نیروهای کمونیستی آغاز نموده بود و روز به روز عناصر زیادی را در دام خویش گرفتار و به میادین شکنجه و تیر روانه می‏ساخت. در چنین اوضاع و بگیر و به‏بندها و اعدام‏ها بود که جنبش مسلحانه‏ی ایران شاهد جدائی دیگر در درون بود؛ جدائی‏ای که نه تنها در خدمت به بالندگی جنبش‏های انقلابی نبود بلکه باعث گردیده است تا بار دیگر نیرو و هوادار بی مطلع را دچار شُک و تردید نماید. به‏هر حال چنانچه بخواهیم موارد فوق – یعنی سال‏های ۵۸ الی ۶۰ - را خلاصه‏وار توضیح دهیم، می‏توان اشاره نمود که:

۱. فقدان تجربه‏ی لازمه از جنبش‏های اعتراضی – توده‏ای و برخورد عکس‏العملی و مقابله‏ای با جریاناتی که خود را بدروغ مدافع‏ی تئوری گذشته قلمداد می‏نمودند، باعث گردیده است تا تعدادی از مدافعین تئوری مبارزه مسلحانه عجولانه و بدون بر شماری چهارچوبه‏های سیاسی – تئوریک، گرد هم آیند و حرکت مستقل خود را سازمان دهند.

۲. عدم تدارک لازمه و روشن سازی تاکتیک‏های سازمانی در قبال رژیم سراپا مسلح از دیگر ایرادات آنزمان می‏باشد.

۳. حرکت شتاب‏زده و عجولانه، مبنی بر این‏که باید بهر دلیل حرکت را سازمان داد و ایفای نقش نمود، از جمله درک‏های نادرستی بود که بر افکار اکثریت رفقا سنگینی می‏کرد.

۴. علم نمودن سازمانی مستقل با علم به وجود درک‏های متفاوت در درون بنوبه‏ی خود بیانگر بی توجهی کامل به نقش و وظایف خودی در قبال تئوری و انقلاب توده‏ای‏ست.

۵. ارائه‏ی مصاحبه - تحت عنوان "مصاحبه با اشرف دهقانی" – به بهانه‏ی تبلیغ سازمانی، بعنوان ایده و امری نا درست تلقی گشته و منطقی و صحیح می‏بود تا "مصاحبه" با نام چریکهای فدائی خلق به ‏دنیای بیرونی معرفی ‏می‏گردید.

۶. فقدان مبارزه ایدئولوژیک سالم و هدفمند در درون، از زمره عواملی بود که بر جدائی‏ها سرعت بخشید.

۷. دخالت ندادن و درگیر ننمودن هواداران در مباحثات و اختلافات درونی، از دیگر نقصان‏ها و سیاست‏های نا صحیح «چفخا»ی سال‏های 58 ال 60 را تشکیل می‏داد.


سال ۶۰ و آغاز فعالیت دو جریان مدافع‏ی تئوری مبارزه مبارزه مسلحانه

الف: با اعلام جدائی دو جریان و آن‏هم با نام‏های متفاوت، فعالیت هر یک از آنان وارد مرحله‏ی دیگری گردید. واقعیت آن است‏که بازسازی و ترمیم ضربات وارده از درون و بیرون، مجدداً در دستور کار هر یک از این جریانات قرار گرفت. توضیح دلائل جدائی برای هواداران از هر دو سوی، به معضل هر یک از این جریانات تبدیل گردیده بود. در چنین شرایطی توضیح رخدادها و شرح واقعه کاملاً و بدون منفعت جناحی ارائه نمی‏گردید و همواره بخش‏هایی از آن حقایق در دالان‏ها و در هاله‏ای از ابهام باقی می‏ماند. بی تردید در چنین شرایطی انتخاب سیاسی – تشکیلاتی از جانب هواداران بنوبه‏ی خود نمی‏توانست بی ایراد باشد. اگر چه باید اذعان نمود که عامل اختناق و قطع تمامی زنجیره‏های ارتباط که ابعاد دهشتناکی بخود گرفته بود، مجال هر گونه بحث و تبادل نظر را از طرفین سلب می‏نمود و بر دامنه‏ی تصمیم‏گیری‏های صحیح و همه‏جانبه می‏کاست؛ امّا علیرغم همه‏ی این‏ها نمی‏توان در عدم دقت انتخاب کنندگان سیاسی – تشکیلاتی آنزمان، چشم‏پوشی نمود.

به‏هر حال در پرتو چنین حقیقتی و با پذیرش همه‏ی نقصان‏های‏اش می بایست چاره‏ای اندیشید. یا میدان مبارزه را ترک ننموده و سازمان و سازماندهی متناسب با شرایط را پای می‏ریخت و یا بدون سازماندهی جدید و تعیین سیاست شفاف و مقابله‏ای با دشمن، خود را تسلیم نموده و راه عقب - یعنی آسانترین راه – را پیشه‏ی خود می‏ساخت. بر اساس چنین واقعیات و وظایفی بود که تعرض بعنوان کلیدی‏ترین راه، از جانب چریکهای فدائی خلق (ارتش رهائی‏بخش خلق‏های ایران) انتخاب گردید و آنان با نقد عملی از گذشته‏ی خویش و با انتخاب تاکتیک صحیح سازمانی، اقدام به بازگشائی جبهه‏ی شمال نمایند و فصل دیگری از مبارزه و تعرض انقلابی فرزندان خلق علیه‏ی رژیم سراپا مسلح و خشن را در جنگل‏های مازندران بگشایند.

۱۴ ماه فعالیت بی وفقه در شمال و آن‏هم در شرایط سخت و دشوار، تأثیرات بس ارزنده‏ای در روحیه‏ی جوانان و توده‏های ستم‏دیده‏ی‏مان بر جای گذاشت. سیاست پراکنده نمودن نیروهای سرکوب‏گر دشمن و بازگشائی میدان و منطقه‏ای دیگر از مبارزه از جانب «چفخا (آرخا)» به‏مرحله‏ی عمل در آمد. از دید «آرخا»، کردستان بعنوان پشت جبهه‏ی شمال قلمداد گردیده و تغذیه کننده‏ی نیروهای جنگل و به تبع از آن فعالیت «آرخا» در کردستان ایستا نبود. تشکیل تیم‏های متفاوت و حرکت دائمی بمناطق گوناگون و هم‏کاری‏های عملی با نیروهای موجود در کردستان، در دستور کار «چفخا - آرخا» قرار گرفت و به تبع از آن سخنرانی در مناطق مختلفِ کردستان بمنظور شناساندن اهداف و ماهیت رژیم، از زمره وظایفِ روتین آن رفقا را در حرکت‏های نظامی تشکیل می‏داد.

انطباق تئوری با پراتیک، در حد توان و گام به‏گام بمورد اجراء و عمل گذاشته می‏شد. بی تردید تداوم چنین حرکتی، بدون هماهنگی و بدون باز سازی دقیق و سنجیده در درون می‏توانست به مشکل بزرگی در آینده تبدیل گردد. جای داشت و ضروری می‏بود تا از گذشته درس‏های با ارزشی می‏آموخت و از خطاهای تکراری پرهیز می‏نمود. می‏بایست جدا از پاسخ‏گوئی عملی، به نارسائی‏ها در حوزه‏ی نظری، چه در درون و چه در بیرون دقت می‏نمود و بدان‏ها پاسخ روشن می‏داد؛ می‏بایست زمان را بدرستی باز می‏شناخت و به این عرصه از مبارزه که می‏توانست منجر به فاجعه‏ی سازمانی گردد، توجه‏ی کافی نشان می‏داد.

در این زمان جنگل، کردستان و شهر هر یک و با تعیین وظایف عملی، داشت به راه خویش ادامه می‏داد، بدون این‏که چریکهای فدائی خلق (ارتش رهائی‏بخش خلق‏های ایران) خود را ملزم سازنند، تفاوت‏های فکری خویش را با گذشته و بروشنی برای همگان – نه صرفاً برای نیروهای خودی – توضیح دهند. شاهد بودیم که مجدداً در حوزه‏ی نظری کاستی‏ها به‏قوت خود باقی ماند و به تبع از آن تقسیم‏بندی‏ کارها و سازماندهی در حول و حوش آن فارغ از ایراد نباشد. اگر چه جنبش‏های اعتراضی شاهد فعالیت انقلابی تعدادی دیگر از فرزندان خویش در منطقه‏ای بغیر از کردستان بودند و همین امر بحد و میزان خود باعث گردید تا بر روحیه‏ی مبارزاتی توده‏های ستم‏دیده‏ی‏مان بی‏افزود؛ امّا بنوبه‏ی خود نمی‏توانست بر نقش و جایگاه نا رسائی‏ها پرده‏ی ساتری کشد و آن جریان را از پیشبرد وظایف متفاوت مبارزاتی‏اش باز دارد. بواقع نارسائی‏هایی که می‏توانست در گره‏گاه‏های تاریخی و حساس قد علم نمایند و سازمان و پراتیک انقلابی آنرا قطع و از محتوا تهی سازند.

بی دلیل نبود که جنبش کمونیستی ایران شاهد چرخش و مسیر بالندگی عملی تشکیلات «چفخا (آرخا)» پس از ضربه‏ی رفقا بهروز ]عبدالرحیم صبوری و علی‏اصغر زندیه در ۱۳ اسفند ۶۰ [ و مسعود ]محمد حرمتی‏پور و دیگر یارانش اسد رفیعیان، حسن عطاریان، عباس عابدی و جواد رجبی در ۴ فروردین ۶۱ [ – در شهر و جنگل –، بوده است؛ چرخش و مسیری که در مدتی بسیار کوتاه و چند ماهه، منجر به تعطیلی فعالیت‏های عملی چریکهای فدائی خلق (ارتش رهائی‏بخش خلق‏های ایران) در جنگل‏های شمال، به بهانه‏ی "نقد و بررسی گذشته" گردد.

هدف اپورنونیست قطع فعالیت اثر گذار یک جریان سیاسی و حکمرانی سیاست پاسفیسم بر آن بود. تجربیات بسیار ناگواری در این عرصه وجود دارد و متأسفانه شاهد بوده‏ایم که قطع هر نوع پراتیکی – در هر سطحی – و بهر بهانه‏ای، چیزی جز انتخاب سیاست عقب و کرنش در مقابل وضع موجود نبوده و شاهد بوده‏ایم که چنین سیاستی نه تنها در خدمت به تعرض والاتر قرار ندارد بلکه فرار از حقیقت به‏حساب می‏آید. حقیقت تلخی که بارها و بارها جنبش کمونیستی ایران شاهد آن بوده است.

به‏هرحال تشکیلات «چفخا (آرخا)» به بهانه‏ی "نقد و بررسی گذشته"، از عالیترین پراتیک و تأثیر گذار خود دست شست تا بزعم خود به حرکت "شایسته"تری دست یابد. بنابراین تمرکز در کردستان با تمامی مشکلات و بنابه تمایلات اکثریت – اعضاء – به مرحله‏ی عمل در آمد. روابط سالم و رفیقانه، در اثر سیاست‏های اپورتونیستی و تخریب کننده‏ی رهبری، کاملاً ترک بر داشته و بدنباله‏ی آن باعث گردیده است تا سیاست انسجام و یگانگی هر چه بیشتر، جای خود را به جبهه گیری‏های بدون محتوا و مملو از تنش دهد. جدائی بعد از جدائی، چرخش نظر بعد از چرخش نظر، کمیت نیرو روز به روز تجلی خود را با تلخی هر چه بیشتری بنمایش می‏‏گذاشت. جریانی که قصد داشت تا با نیروی منسجم‏تر و بیشتری بمیدان آید و با سازماندهی مطلوب‏تر، بر پراتیک قبلی‏اش تداوم بخشد، در عمل به نیروی سراسر بحران تبدیل گردد.

در چنین شرایطی اپورتونیست و عنصر لمیده در درون جریان هم آرام نه نشسته و با تمام قوا و در ارتباط با "هم‏نوعان" غیر سازمانی خویش در تلاش بود تا پتانسیل مبارزاتی باقی مانده در درون را تهی سازد. در حقیقت امر عناصر تصمیم گیرنده‏ی «آرخا»، تشکیلات را در چنین موقعیتِ تأسف‏باری قرار دادند. عدم برخورد جدی و منفعلانه با ایده‏های بغایت تخریب کننده و متعاقباً اعتماد مطلق به عنصر اپورنیست لمیده در درون تشکیلات، «آرخا» را به مرز نابودی سوق داد. اگر چه باید اذعان نمود که در این میان تعدادی از اعضاء، بمرور زمان بر انگیزه و ماهیت"کودتاگران" تشکیلاتی واقف گردیدند و از مواضع‏ی گذشته‏ی خود مبنی بر تعطیلی حرکت جنگل انتقاد نمودند و بیک‏باره بدفاع از پراتیک ۱۴ ماهه‏ی جنگل پرداختند، امّا هرگز نتوانستند آن ضربات خرد کننده را جبران و به احیای تشکیلات چریکهای فدائی خلق (ارتش رهائی‏بخش خلق‏های ایران) بپردازند.

جای دارد تا تاکید گردد، علیرغم چنین واقعیات تلخ و تأسف‏بار و به تبع از آن ریزش نیرو، در سال ۶۲ مدافعین حرکت در جنگل تصمیم بر آن گرفتند تا مجدداً فعالیت خود را در جنگل‏های شمال آغاز نمایند که متأسفانه با دستگیری تعداد دیگری از رفقا در شهر باعث گردیده است تا پرونده‏ی حرکت ۱۴ ماهه‏ی جنگل در تاریخ جنبش نوین کمونیستی ایران مختومه اعلام ‏گردد. در نتیجه این نیرو گام بگام، عقب نشسته و روز به روز فاصله‏های خود را با تئوری انقلابی گسترده‏تر نماید. در این میان آنچه را که می‏توان بعنوان نکات کلیدی اشاره نمود آن است‏که:

۱. ارتش رهائی‏بخش با نقد عملی و با الهام از تئوری مبارزه‏ی مسلحانه توانست، سیاست "تعرض کنیم تا باقی به‏مانیم" را پیشه‏ی خود سازد.

۲. عملیات در شمال منطبق با واقعیات و قانونمندی‏های حاکم بر جامعه و پاسخ‏گوی نیازمندی‏های عملی جنبش‏های انقلابی بوده است.

۳. سه اصل اساسی جنگ چریکی یعنی تحرک دائم، هوشیاری دائم و عدم اعتماد و اطمینانِ دائم، من حیث‏المجموع تا قبل از ضربه‏ی رفقای شهر در دستور کار دسته‏ی کوه قرار داشت.

۴. مشکل آذقه و کمبود آن، بعنوان نقطه‏ ضعف تا آخرین لحظه در مقابل دسته‏های متحرک پارتیزانی قرار داشت.

۵. بی توجهی و عدم برخورد جدی به نظرات انحرافی در درون از دیگر ایرادات ارتش رهائی‏بخش بود.

۶. کم بهاء دادن به آموزش سیاسی نیروی چریک در کوه از دیگرخطاها بود.

۷. عدم توضیح دلائل جدائی – نقد گذشته از حرکت ۲ ساله «۵۸ الی ۶۰» - بصورت جمع‏بند و به تبع از آن تشریح هر چه وسیع‏تر مبانی تئوریک – سیاسی از دیگر نقصان‏های آرخا را تشکیل می‏داد.

ب: اگر ارتش رهائی‏بخش قصد داشت تا با تعرض انقلابی خویش به نیروهای دشمن و با بازگشائی جبهه‏ای جدید از مبارزه به بازسازی سازمان بپردازد و پای‏بندی خود را نسبت به تئوری در عرصه‏ی عملی به‏نمایش بگذارد؛ امّا «چفخا» با فرار از واقعیات و با پس کشیدن از مبارزه‏ی فعال در صدد "حفظ" سازمان خویش بر آمد. «چفخا» در طول سه دهه از فعالیت هرگز نتوانسته است در جهت نیازهای عملی جنبش‏های انقلابی گام‏های ارزنده‏ای بر دارد و در مقام یک سازمان سیاسی – نظامی ایفای نقش نماید. به‏هر حال «چفخا» سیاست عقب نشینی را انتخاب و بقای خود را در استقرار کردستان یافت و همچنین برنامه فعالیتی خود را صرفاً در منطقه‏ی کردستان تعریف نماید.

اگر کردستان از دیدگاه «ارتش رهائی‏بخش» بعنوان پشت جبهه و بمنظور تقویت جبهه‏ی اصلی سازمانی و جدید – شمال – تلقی می‏گردید، برای «چفخا»، کردستان بعنوان تمامی کار و جبهه‏ی اصلی به‏حساب می‏آمد. حملات نظامی ایذائی هر از چند گاه، علیه‏ی پایگاه‏های رژیم در کردستان و صدور اعلامیه و پخش تراکت بمنظور تبلیغ سازمانی و بموازات آن‏ها فقدان برنامه‏ی سیاسی در حرکت‏های نظامی برای خلق رزمنده‏ی کرد، بیانگر بی برنامه‏گی و درک نادرست این جریان از تئوری مبارزه‏ی مسلحانه بود. اگر چه می‏بایست در این میان به خصوصیات و خصلت ویژه‏ی مبارزه در کردستان – که در طرح پاره‏ای از تجربه کردستان آمده است – هم توجه دقیق نمود؛ امّا علیرغم وجود چنین حقایقی نمی‏توان از وظایف مبارزاتی خویش و آن‏هم در حد توان و امکانات چشم‏پوشی نمود.

بی وظیفه‏گی کامل در عرصه‏های سیاسی – تربیتی نمایانگر عدم درک جریان فوق از مبارزه، خواسته‏ها و نیازهای روزمره و واقعی خلق رزمنده‏ی کرد و فرزندان‏شان بود. «چفخا» بمانند دیگر جریانات در عمل نشان دادند که فاقد کمترین آمادگی برای سازماندادن مبارزات توده‏ها و حتی نیروهای خودی‏اند؛ نشان دادند که فاقد حداقل برنامه در مناطق "غیر نفوذ" دشمن‏اند. «چفخا» در کردستان حضور فیزیکی داشت، امّا فاقد کمترین اثر گذاری و ارتباط با توده‏ها و به اندازه‏ی قد و قواره‏اش بود.

مضافاً این‏که مبارزه‏ی مسلحانه از منظر «چفخا» نه بمعنای تعرض به ‏دشمن و گسترش جنگ انقلابی بل به ‏معنای دفاع غیر فعال و تبلیغ سازمانی تعریف می‏گردید. جریانی که فاقد توانائی‏ها لازمه بود و همه‏ی تلاش‏اش بر آن بود تا با ایجاد و گستردگی بخش دمکراتیک و گرد آوری هر چه بیشتر عناصر غیر تشکیلاتی، بر هویت سازمانی بی‏مایه‏ی خویش بی‏افزاید. – به این مقوله یعنی بر ضرورت بخش دمکراتیک و جایگاه و موقعیت «چفخا»ی آن‏زمان بطور جداگانه برخورد خواهد شد -. به‏هر حال «چفخا» خود را در چنین موقعیت میرنده‏ای قرار داد و سر آخر و همزمان با پایان جنگ امپریالیستی ایران و عراق، به تمرکز در خارج از کشور تن در دهد، بدون این‏که بر خود دانسته تا نقش و وظیفه‏ی عملی خود را به‏روشنی بر شمارد و جایگاه و فرم‏های سازمانی خویش را، با شرایط جدید باز تعریف نماید.

واقعیت این است‏که اگر «ارتش رهائی‏بخش» با نقد عملی خویش و با بازگشائی جبهه‏ی شمال قادر گردید بر بخش‏هایی از نارسائی‏های عملی و‏ تاکتیک‏های سازمانی فائق آید، جریان «چفخا» علیرغم بعضاً موضع‏گیری‏های سیاسی صحیح هرگز نتوانسته است در هیچ دوره‏ای و آنهم بطور عملی ایفای نقش نماید و به نقد ناکرده‏های خود به نشیند؛ نتوانسته است‏ رفتار و کردار خود را با آموزه‏های مارکسیستی منطبق سازد و در جهت تغییر شرایط و اوضاع درونی، گام‏های ارزنده‏ای بر دارد. بنابراین چریکهای فدائی خلق:

۱. هم‏چنان بر درک نادرست خویش در حوزه‏های متفاوت اصرار داشته و فاقد تعرض انقلابی و منطبق با تئوری به ارگان‏های سرکوب‏گر نظام بود.

۲. عقب نشینی کامل از مبارزه‏ی حاد طبقاتی و حفظ نیروهای خودی، بعنوان سیاست محوری و همیشگی‏شان تبدیل گشته بود.

۳. درک دفاع غیر فعال از مبارزه‏ی توده‏ها و تعرض بی مایه به رژیم در کردستان، از زمره فعالیت‏های «چفخا» در کردستان را تشکیل می‏داد.

۴. تمرکز حول فعالیت‏های تبلیغی در کردستان، به سیاست‏های روتین این جریان تبدیل گشته بود.

۵. آموزش سیاسی اعضاء و ارتقاء نیروهای درونی بمنظور رشد سازمانی کاملاً با تفکرات این جریان بیگانه بود.

۶. اسلحه نه در خدمت به رها سازی و بسیج توده‏ها، بل بمنظور کسب هویت سازمانی و خوراک تبلیغاتی درک شده بود.

۷. سازمان‏دهی و آموزش بی مایه‏ی نیرو بمنظور ارتباط با داخل و آن‏هم بدون حداقل امکانات و ارتباطات سازمانی - تشکیلاتی، از زمره خطاهای فاحش و نابخشودنی جریان فوق می‏باشد.

۸. مرام شخصیت پرستی، از زمره نقصان‏های اساسی «چفخا» را تشکیل داده و به فرهنگ دائمی و تثبیت شده‏ی آنان تبدیل گشته است « این بخش را می‏توان بطور وسیع‏تر در حوزه‏ی مناسبات تشکیلاتی توضیح داد».

۹. همه چیز و همه‏ی سیاست در خدمت به فرد و نه فرد در خدمت به جمع باعث گردیده است تا این جریان از انجام وظایف اجتماعی‏اش بدور گردد.

در خاتمه چنانچه بخواهیم حرکت مدافعین تئوری مبارزه مسلحانه را در سه دهه‏ی اخیر و بدون جدا سازی تشکلات متفاوت مورد بازنگری و بررسی قرار دهیم، به این جمعبند روشن دست خواهیم یافت که بجز حرکت انقلابی ۱۴ ماهه‏ی رفقای ارتش رهائی‏بخش، مدافعین تئوری مبارزه‏ی مسلحانه نتوانستند در حول و حوش بنیان‏های فکری‏شان، آن تأثیراتی را که رفقای گذشته با حرکت نوین‏شان در دوران اختناق شاهنشاهی در سطح جامعه بر جای گذاشتند، بگونه‏ی وسیع‏تر و در دراز مدت بر جای به‏گذارند. این رفقا و جریانات، علیرغم فعالیت‏های روزمره‏ی‏شان که مختصراً بر شمرده شده است، مرتکب خطا‏های تکراری و عمیقی گردیدند که بدون شک اشاره و پرداختن مشروح به تمامی موارد از جانب هر فرد و بهر میزانی می‏تواند برای جنبش‏های انقلابی مفید و سودمند واقع گردد.

---------------------

(*) لازم به ذکر است‏که رفقای بنیانگذار چریکهای فدائی خلق در سال ۱۳۵۸ متنی را تهیه و تنظیم نمودند که در شکل و شمایل "مصاحبه با رفیق اشرف دهقانی" آمده است.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

با درود بر دوست عزیز
يادداشتهايی در مورد كتاب ”چه بايد كرد“ لنين نكات اصولی و درس هايی برای امروز
بخش دوم....
در وبلاگ ملاحظه نمایید
به امید پیروزی